سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه کاردان باشد، فرمانروایش او را دوست خواهد داشت . [امام علی علیه السلام]
 
جمعه 85 اسفند 25 , ساعت 10:13 صبح

طبیب عشق ، مسیحا دم است و مشفق لیک                 چو درد در تو نبیند که را دوا بکند .

در جاده پر پیچ و تابی که نامش زندگیست عده ای به راهزنی مشغولند و عده ای به شعبده و عده ای فرش گسترده اند ، خیمه برافراشته و پشتی و مخده گذاشته اند و به خورد و خوراک و پخت و پز مشغولند و عده ای نیز مشغول تعزیه اند .

گروه اول نه تنها خود طی طریق نمی کنند که قاطع طریق دیگران می شوند . نه تنها خود راه نمی روند که راه بر رهروان ان می بندند و انان را از رفتن باز می دارند . اینان با مفهوم انتظار در تعارض و عداوتند و از زمزمه انتظار در هراس و وحشت .

گروه دوم  در تدارک ادات تغافلی برای خود و اسباب سرگرمی برای دیگران . مار از خورجین در می آورند ، زنجیر پاره می کنند ، زره برتن می درانند ، آتش از دهان می جهانند و .....  هر دم کاسه می گردانند و سکه های عمر خلایق را ازدست غفلتشان می ستانند . اینان مفهوم انتظار را مزاحم منافع خود می شمارند و پیوسته می کوشند که آینه ظهور را به طاق نسیان بسپارند . 

گروه سوم  به عمد از تداعی معنای انتظار پرهیز می کنند و مفهوم ظهور را مخل آسایش خود می شمارند .

گروه چهارم  به جای هر کار دیگری فقط زجه می زنند و مویه می کنند . اینان از کتاب انتظار ‍، فقط فصل چشم های اشکبار را دیده اند و در پهنداشت انتظار ، مقیم موقف اضطرار شده اند و باقی مسیر را به خدا سپرده اند .

اما انتظار این نیست و این انتظار نیست بلکه گمراهی است و به خطا رفتن است بیایید در این روزهایی که روزهای غبارروبی است بیندیشیم  اگر خدای نکرده ما نیز دچار این انحراف هستیم دل خود را از غبار آن بشوییم و با خود عهد ببندیم از منتظران واقعی ان حضرت باشیم  .ان شاءالله


سه شنبه 85 اسفند 22 , ساعت 11:15 صبح
چه فایده ای داره؟ هرچی ما بنویسیم قدیمها چهارشنبه سوری آنجوری بوده و مراسمش مفهوم خاصی داشته و مردم این کار رو میکردند ، باز هم بعضیها کار خودشون رو میکنند جوری که جرات نداری روز چهارشنبه سوری پا تو بذاری تو خیابون.  یعنی فرض کن داری به این موضوع فکر میکنی و یهو یه نارنجک بخوره بغل پات یا بزنن دهن ماشینت رو سرویس کنن. باز میخوای بگی آخ جون چهارشنبه سوری! چرا خودمون رو گول میزنیم؟ بابا این ربطی به روحیه افسرده و این چیزها نداره. خیلیها رو دیدم برای آنکه بطور مصنوعی روحیه شون رو خوب کنن با این خمپاره اندازها همراهی میکنند. دیگه اینکه چهارشنبه سوری بهانه ای شده برای بروز رفتارهای سادیسمی. آخه ترسوندن و اذیت کردن مردم با این روشهای خطرناک برای یه آدم سالم چه کیفی داره؟ بابا در هیچیکدوم از متون باقیمانده پیش از اسلام اشاره‌ای به جشن چهارشنبه سوری نشده است. در اوستا، کتیبه‌های عیلامی، هخامنشی، اشکانی و ساسانی و نیز در متون پهلوی و حتی در روایت‌های مورخان یونانی در باره ایران نیز در باره جشن چارشنبه‌سوری سخنی گفته نشده است.

متون دوران پس از اسلام نیز در این باره تقریباّ ساکت بوده‌اند، حتی در آثار محقق دقیقی همچون ابوریحان بیرونی نیز در باره آن توضیحی داده نشده است. اما برخی اشاره‌ها در تعدادی از متون کهن، نشان‌دهنده این است که گویا چارشنبه‌سوری نه تنها برگزار می‌شده، بلکه از آن به عنوان «عادت قدیم» نام برده می‌شده است.

اما ایا لازمه که ما اینقدر به این جشنها اهمیت بدیم


جمعه 85 اسفند 18 , ساعت 8:33 صبح

با عاشورا متولدشدم
گفت وگو با «دایانا ترانکو» مسیحی دیروز یا «هاجر حسینی» مسلمان شیعه امروز
آشنایی با «دیانا ترانکو»ی مسیحی دیروز و «هاجر حسینی» شیعه امروز از طریق سایت Islam women.net
پیدا شد و بعد او را در همایش «فمینیسم در امریکا» دیدیم.
او در حال حاضر به نویسندگی در مجله کوثر به زبان اسپانیولی و سایت زنان مسلمان مشغول است و با شورای فرهنگی، اجتماعی زنان نیز همکاری دارد و تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی ارشد «تاریخ شیعه» در دانشگاه اهل بیت ادامه می دهد. گفت وگوی ما را درباره شیعه شدن او به واسطه عاشورا و امام حسین(ع) می خوانید:

نحوه آشنایی شما با اسلام چگونه بود؟
من در یک خانواده کاتولیک به دنیا آمدم. خانواده ای که برای اصول دینی اهمیت فراوانی قائل بود. همیشه دغدغه آشنایی با ادیان مختلف را در سر داشتم و به دنبال حقیقت معنویت بودم. در سن هجده سالگی تصمیم گرفتم از امریکا به اروپا سفر کنم تا در اروپا خواسته هایم را دنبال کنم. اما در آن سفر متوجه شدم که تفاوتی بین امریکا و اروپا وجود ندارد و همه غرق در مادیات هستند و آنچه من در پی حقیقت آن بودم یعنی معنویت، رنگی ندارد. زمان حضورم در اروپا مصادف با انقلاب اسلامی در ایران بود. در روزنامه های اروپایی مطالب مختلفی درباره یک انقلاب می خواندم که توسط یک رهبر روحانی در حال وقوع بود. خیلی توجهم را جلب کرد که این اسلام و این رهبر روحانی یعنی امام خمینی چه می گوید. آن زمان تازه با اسلام آشنا شده بودم اما زمینه تحقیقات جدی تر و عمیق تری را پیدا نمی کردم.

همان زمان انقلاب ایران باعث شده بود تا پیروان مسیحیان و بخصوص پاپ در گفت وگو با مسلمانان و بخصوص آیت الله خمینی باشند. در اروپا پاپ چند جلسه توجیهی را با چند تن از شیعیان ایرانی ترتیب داد. به لطف خدا من هم در آن جلسات شرکت کردم. در آن جلسات مباحث مختلف دینی مطرح شد و به طور استدلالی به بحث و گفت وگو نشستیم. از پیامبر اسلام و راه او و راه پیامبران گذشته و اصول دینی به شکل مقایسه ای در اسلام و مسیحیت بحث ها را ادامه دادیم و حتی بحث ما به موضوع انقلاب ایران هم رسید. یادم هست آنجا مطرح شد که امام خمینی در ایران یک انقلاب مسلحانه نکرده بلکه این انقلاب از درون آدم ها و مردم شروع شده و ادامه پیدا کرده است. خود این موضوع برای من خیلی جذاب و سؤال برانگیز شد و بعد مطرح شد که او می خواهد قوانین الهی را در جامعه به شکل عمومی پیاده کند.

ما هم در مسیحیت موضوعی با عنوان پادشاهی خدا داریم که معتقد به ظهور حضرت مسیح و حاکمیت قوانین الهی می شود. همین موضوع با جریاناتی که آن روز در فضای جهانی بود و مطرح شدن مسئله امامت مرا خیلی جذب کرد. در مباحث امامت که پیش می رفتیم. من با یک نقطه اوج روبرو شدم و آن امام حسین بود. دائم موضوعات را با مسیحیت تطبیق می دادم. مثلاً به فداکاری و جانفشانی امام حسین که رسیدم آن را با رنج ها و سختی های مسیح تطبیق دادم. هر چه در موضوع امام حسین پیش می رفتم هیجانم برای دانستن این همه عظمت بیشتر می شد. امام حسین نقطه اصلی لحظات شگفت انگیز وجودم شد و با او متولد شدم. هر چه پیش می رفتم موضوعات جدی تر وجدیدتر گشوده می شدند. اول کاملاً گیر کرده بودم. من قبلاً در کلیسا مبلغ بودم. با نظام های تبلیغ آشنا بودم. با موضوعات اخلاقی و دینی انس داشتم اما در تمام آن موضوعات ابعاد عظمت عاشورا و امام حسین یک فضای متفاوتی را برای من گشود. فکر می کنم عاشورا حجت را برایم تمام کرد و تازه عمیق تر شروع به کنکاش کردم.

یعنی عاشورا و امام حسین علت اصلی و نهایی مسلمان شدن شما بود؟ لطفاً بیشتر توضیح دهید؟
بله همین طور است. من در امریکا مسلمان شدم و بعد سعی کردم و به ایران آمدم تا در کشوری که به نام اسلام و امام حسین است، مطالعاتم را ادامه بدهم من به طور دقیق در تمام مسیحیت تحقیق کرده ام بعد به این رسیدم که عیسی مسیح همان الگویی را از انسانیت می خواهد که مصداقش امام حسین(ع) است. در اسلام این الگوها خیلی وسیع و ژرف هستند. من در ایران سعی کردم در خیلی از مراسم مذهبی شرکت کنم و به طور جدی خودم را با مراسم عزاداری امام حسین آشنا کردم. در کنار این مراسم آنچه برای من خیلی مهم بود، شناخت شخصیتی از امام حسین بود که نقش جهانی دارد. حرکت و اراده امام حسین برای احیا حقیقت بود. او همه چیز را فدا کرد تا اصل دین و حقیقت انسانیت بماند. در این موضوع ابعاد فکری و عقلی عجیبی نهفته است.

یعنی شما تمام زندگی ات را برای به دست آوردن حقیقت فدا کنی. ادیان و خصوصاً اسلام و مسیحیت هر دو در مسیر تاریخ به واسطه تعصبات قبیله ای و فرقه ای از مقصد و هدف اصلی خود خارج شده اند. اما در اسلام ائمه اطهار و خصوصاً امام حسین برای جلوگیری از منحرف شدن اسلام، جان خود را دادند تا اسلام را در مسیر حقیقت نگه دارند. اما در مسیحیت چه کسانی پس از حضرت عیسی چنین کاری کرده اند.

حضرت عیسی فردی معنوی بود. شاید اگر در شخصیت او کنکاش می کردند عیناً شبیه به یک مسلمان واقعی بود یعنی در واقع بین مسیحیت و اسلام در اصل موضوع هیچ تفاوتی وجود ندارد اما مسیحیت دستخوش تغییرات شد. من به این نتیجه رسیده ام که فرهنگ مسیحیت دیگر آنچه که باید باشد و مسیح گفته نیست. اما در اسلام لااقل بودند افرادی که فرهنگ اصیل اسلام را حفظ کرده اند تا پای جان به نظر من کربلا مرکز کمال انسانیت است.

در اسلام کسانی همچون حضرت زینب(س) بوده اند که رسالت پیامبرگونه داشته اند. البته در مفاهیم دینی خیلی از مفاهیم دینی در اسلام و مسیحیت مشترک است. هر دو به یک خدای واحد معتقدند. هر دو به آخرالزمان معتقدند. اما آنچه در اسلام وجود دارد این است که یک مسلمان برای ظهور منجی کارهایی انجام می دهد. الگوهایی وجود دارد، در اسلام راه برای رسیدن به روز موعود نشان داده شده است اما درمسیحیت این چنین نیست. مهم ترین دلیل مسلمان شدن من هم همین بود. الگوها و راه هایی که در اسلام وجود دارد در مسیحیت نیست. مسیحیان معتقدند که مسیح، پسر خدا، آمد و برای بخشوده شدن گناهان آنها کشته شد. موضوعاتی که در مسیحیت حل نشده است اسلام آنها را حل کرده است. انجیل کتابی است که توسط پیروان حضرت عیسی(ع) نگاشته شده است.
تفکرات مردمی و قومی و نژادی در آن نقش داشته است و آن را دستخوش تغییرات کرده است اما قرآن کتابی است که علاوه بر آنکه قصص و روایات دارد احکام و دستور دینی نیز دارد با خواندن قرآن می فهمی که چه باید بکنی و چه نکنی. مسیحیت و اسلام از بعد فردی و معنوی به هم نزدیک هستند. هر دو انسان را به سوی خداوند و به نوعی پرواز به سوی او هدایت می کنند. اما در بعد اجتماعی، اسلام بسیار قوی تر وارد شده است و احکام و قوانین خاصی را برای آن وضع کرده است. مسیحی ای که روح و بوی عیسی مسیح(ع) را حس کرده است و از آن نشأت گرفته است با اسلام در یک راستا است اما مسیحیتی که ساخته فرهنگ مردم در طول قرن هاست چیزی از مسیح و حقیقت وجودی آن حس نکرده است. اینجا است که تضادها و مغایرت ها به وجود می آید. من زمانی اسلام را به عنوان دین برگزیدم که مسیحیت را به طور کامل می شناختم.


برگردیم به همان نقطه اوج. می خواهم بدانم آیا موضوع عاشورا و امام حسین(ع) در امریکا بازتاب هایی داشته یا دارد و آیا زمینه های آشنایی برای مردم فراهم است؟
در سال هایی که من در امریکا زندگی می کردم زمینه آشنایی با اسلام خیلی کم بود. یعنی واقعاً در دنیایی از اطلاعات زندگی می کردم که اطلاعاتی از اسلام وجود نداشت. اما بعد از اوج گرفتن جریان های انقلاب ایران، موضوع اسلام خیلی در اروپا و حتی امریکا مطرح شد. البته باز موضوعات دیگر مثل عاشورا یا امام حسین در این سال های اخیر خیلی جدی تر مطرح شده است. چرا؟ چون با حمله امریکا به عراق مسئله کربلا و نجف در اخبار دائماً مطرح می شده و به تبع آن حساسیت های مسلمانان روی این دو مکان مورد توجه رسانه ها قرار گرفته می شد. لذا خود همین موضوع به نوعی مسئله اهمیت کربلا را در اذهان عمومی جهان طرح کرده و می کند. ضمن اینکه در دهه های اخیر، اسلام در امریکا دینی بوده که به سریع ترین شکل رشد کرده است و در حال حاضر افراد زیادی از مردم امریکا به خود ما مراجعه می کنند تا درباره اسلام مطالعه و تحقیق کنند و اتفاقاً قرآن و مسئله عاشورا با الگویی مثل امام حسین(ع) برای مردم امریکا و اروپا که ناگهان آشنا می شوند، از جذابیت های فراوانی برخوردار است. این است که واقعاً در اسلام ائمه اطهار کشش عمیق وعجیبی دارند.

آیا شما چنین الگویی مثل امام حسین(ع) را در فرهنگ ها و ملیت های دیگر می شناسید؟
البته بعضی مسیحیان و خصوصاً کاتولیک ها معتقدند که حضرت عیسی خیلی در زندگی زجر کشید اما با توجه به مطالعاتی که داشتم مدلی با عظمت امام حسین(ع) در هیچ فرهنگی پیدا نمی شود. این عظمت و ابعاد گوناگون آن اصلاً قابل تصور نیست. اوجی عجیب از حقیقت انسانیت در عاشورا رقم خورده است. البته در هر ملیتی قهرمانانی هستند اما همه آنها یک بعدی اند.

امام حسین(ع) ابعادی دارد که هر چقدر روی آن مطالعه و تحقیق کنید، تمام شدنی نیست. باور کنید که خیلی از این عظمت هنوز ناشناخته مانده است.

احساس عمیق شما در روز عاشورا به عنوان یک مسیحی ای که حالا شیعه امام حسین است چگونه خواهد بود؟
راستش نمی توانم به این سؤال پاسخ بدهم. آیا شما می توانید اوج حقیقت را تعریف کنید؟ امام حسین(ع) اوج حقیقت است. من فقط همیشه خدا را شکر کرده ام که مرا در مسیر حقیقت قرار داد. حتی وقتی در مراسم عزاداری شرکت می کنم می فهمم که امام حسین از این مراسم ها بالاتر است. کار او، فکر او، راه او و فدا شدنش برای حقیقت و انسانیت گستره ای جهانی پیدا کرده است. من فقط خدا را شکر می کنم که مرا با عاشورا و امام حسین مسلمان کرد. همین

روزنامه همشهری


دوشنبه 85 اسفند 14 , ساعت 8:58 صبح

آورده اند که : دزدی شبانگاه به طویله کشاورزی زد و همه گاوهایش را به سرقت برد . بامداد مردم از ماجرا با خبر شده ، پیرامون کشاورز گرد آمدند و طبق معمول به اظهار نظر پرداختند .

یکی گفت : تقصیر همسرت بوده که در را خوب نبسته .

دیگری گفت : تقصیر پسرت بوده که سگ را بسته .

سومی گفت : تقصیر خودت بوده که کنار گاوهایت نخوابیده بودی .

مرد بیچاره که در میان این اظهار نظرهای کارشناسانه گیج و مبهوت شده بود ، گفت : شما که همه تقصیر را گردن ما انداختید ، پس حتما دزد بی تقصیر است .

بعضی عادت دارند که موقع ارتکاب هرجرم و فسادی فرافکنی کرده و فقط جامعه ، دولت ، پدر و مادر و دانشگاه و .... مقصر می شمارند و خود را بی تقصیر ؛ در حالی که مهم ترین عامل ساخت سر نوشت انسان یعنی اراده را نادیده     می گیرند ؛ عاملی که تأثیر آن از محیط وراثت و مسائل ژنتیکی بسیار قوی تر است .

تاثیر این عامل چنان مهم است که بزرگی می گوید : انسانی که معلول بدنیا امده اگر با قدرت اراده خود قهرمان دو و میدانی نشود ، به خود ظلم کرده .

راستی امثال حضرت ابراهیم ، یوسف ، و پیامبران دیگر که همه عوامل فساد در جامعه ی زمانشان فراهم بوده نمی توانستند بهانه های ما را بیاورند ؟ مگر همه ی آنها که با محیط فاسد به مبارزه برخاسته و خود را از منجلاب فساد بیرون کشیدند ، چیزی از من و شما زیاد تر داشتند ؟

 آری تنها تفاوت آنها با ما این بود که انها دزد را بی تقصیر نمی دانستند.


سه شنبه 85 اسفند 8 , ساعت 9:4 صبح

. در تمام این مدتی که داشتیم در مورد عزاداری صحبت می کردیم اون مسافر ساکت بود و یک کم احساس کردم ناراحت است منم که دیدم خیلی دارند ازبدی عزاداری این شهر حرف می زنند مردم قم دارن مظلوم واقع می شن  ساز مخالف زدنم گل کرد گفتم : درسته اما اینطور که شنیدم مراسمی که تو خونه برگزار می کنند مدت زمان حداکثر یک ساعت اما خیلی پرمحتواست نه مثل شهر ماکه 3 یا4 ساعته و شاید فقط یک یا نیم ساعت ان محتواداشته باشه خلاصه دیدم که بحث یک کم تغییر کرد و درست شد ،

تو همین حرفها بودیم که قطار ایستاد و ما پیاده شدیم و چون مسیر مان یکی بود چهار نفری یک تاکسی گرفتیم و تو راه راننده تاکسی یک نوار نوحه گذاشت اما یک کم که گذشت آن مسافر به راننده گفت که نوار را خاموش کنه راننده تاکسی از جمله یکی از دوستان به آن اعتراض که چرا مگه نمی دانی ماه محرمه من باورم نمی شد به هر حال ساید یک نفر از اهنگ موسیقی بدش بیاد اما از مرثیه و نوحه حتی ان شور زدنها که جوانهایی به سن و سال اون معمولا خیلی دوست دارند وقتی اون دو تا همراهم پیاده شدند مومن و اون تو تاکسی بودیم بهش گفتم شما از این نوحه خوان خاص بدتان میاد یا .... گفت نه تو اون شهری که من بودم تقریبا قبل از اذان مغرب بلندگو ها را تا آخرین در جه بالا می بردند وحتی موقع نماز هم خاموش نمی کردند یه نوار می گذاشتند که  صدای خوبی هم نداشت و خیلی هم بد می خواند و منم که در خوابگاه بودم و موقع امتحاناتم اصلا نمی تونستم درس بخونم و حتی بعضی از امتحاناتم را خراب هم کردم گفتم چرا بهشون تذکر ندادید گفت چندین بار توسط مسوول خوابگاه بهشون گفتیم اما نمی دانم چرا با ما لج کرده بودن و صدای بلندگوشون را بلندتر کردن تازه مثل نیمه شعبان که جلو ماشینها را می گفتند  و یا غذایی چیزی پرت می کردند تو ماشینها . منم گفتم اگه عزاداری کردن برای امام حسین"(ع) اینطوریه من حتی به مجالس روضه خوانی هم نمی رم و وقتی اینرا گفت تازه فهمیدم که چرا  اون هنگام بحث که تو قطار داشتیم بر عکس بحث دیگه شرکت نمی کردو ناراحت بود  .

سعی کردم یه جوری از این حرفش منصرفش کنم گفتم : قبول دارم ما انطور که باید و شاید خوب عمل نمی کنیم اما نمی تونیم این را به جمع نسبت بدیم و بگیم همه افرادی که برای امام حسین(ع) عزاداری می کنند اینطورین اگه یه جا اینطوری باشه نمی تونیم بگیم همه جا اینطوریه تو این حرفها بودم که  به خونه رسیدم و خداحافظی کردیم خواستم شماره تلفنش را بگیرم باهاش رابطه برقرار کنم اما تلفن نداشتن و تازه برای مدت کوتاهی هم در شهر خودش بود و سریع می خواست بره .  

این یه واقعیت تلخه ما به جای اینکه با کارهامون دیگران را جذب ائمه(ع) کنیم داریم اونها را دور  می کنیم تازه ادعای اینرا هم داریم که اگه در آن زمان بودیم نمی گذاشتیم ائمه (ع)را اینجوری به شهادت برسانند .


دوشنبه 85 بهمن 30 , ساعت 11:56 صبح

چند وقت پیش من و یکی از دوستان برای انجام مصاحبه علمی (مثلا اساتید ) که البته  مصادف  با دهه ماه محرم شده بود.توفیق پیدا کردیم تا به شهر مقدس قم سفری داشته باشیم ،  اینکه چگونه بود و چگونه گذشت بماند ..... 

تو راه بازگشت از قم  تقریبا نیمه های شب بودکه قطار  تو ایستگاه اراک برای سوار شدن مسافرین توقف کوتاهی داشت همه داشتند استراحت می کردند که در رو زد و در را بازکردم  و سلام علیک کردیم  و به آن جا دادم و وقتی دید همه دارند استراحت می کنند انهم گرفت خوابید  فردا صبح قطار که باید ساعت تقریا 5/7 ‍، 8 به مقصد می رسید

 طبق معمول 2 ،3 ساعتی تاخیر داشت بنا براین فرصتی به وجود اومد تا بتوانیم با ان مسافر آشنا بشیم  درِ صحبت باز شد فهمیدیم که دانشجوی رشته ادبیات است و تو دانشگاه اراک مشغول به تحصیله و علاقه شدیدی به نقاشی داشت مخصوصا نقاشی خواننده هاو دوستاش ( نمی گم چه دوستانی ) البته امیدوارم فکر نکنید که من ادم فضولی هستم    .

ظاهر خوبی نداشت اما نمی دانم از قیافه ما ترسید یا چیز دیگه   خودش را جمع و جور کرد .

نمی دونم چی شد که حرف از عزاداری تو قم شد و مقایسه عزاداری شهرمون با قم،

 یکی از همسفرهام (که اندیمشکی بودو دانشجو ی دانشگاه قم بودو داشت به شهر خودش برمی گشت  )  می گفت توی این دهه من خیلی عزاداری تو خیابانها ی قم ندیدم یعنی نبود چون بیشتر تو مساجد و خونه ها برگزار می شد   و دلش تنگ شده بود برای عزاداریها شهر خودش و شروع کرد به تعریف دادن از عزاداریها ی شهر اندیمشک که تو خیابانها ، حتی از چند روز پیش از محرم  همه خصوصا جوانهاو بچه ها بازدن تکیه و پرچم در خونه ها  خودشون را برای ماه محرم آماده می کنند  اما تو خیابانهای قم در خونه ها  پرچم نبود و خیلی حال و هوای محرم را نمی داد   بقیه هم که همشهری ما(دزفولی ) بودند تایید کردند ومی گفتند که تو شهر ما هم همینطوره و از تاثیر اینکه اگه تو خیابانها  مثل شهر های ما اینکار بکنند خیلی خوبه و تاثیر زیادی داره و همه جذب این مراسم می شوند .

اجازه بدید ماهعم مثل تلویزیون که داستانهای سریالی پخش می کنندما هم ادامه اش را بذاریم برای روز دیگه ( البته سعی می کنم که مثل بعضی سریالهای تلویزیونی بی محتوا نباشه پس تا بعد.  


سه شنبه 85 بهمن 24 , ساعت 8:0 صبح

درسی از قیام کربلا

شاید در خاموشی ها بهتر بتوان فکر کرد ؛ شاید بهتر بتوان دید شاید چشم انسان بصیر تر دنیا را بنگرد شاید هم در خاموشی ها گل احساس شاداب تر بماند شاید حتی بهتر بتوان نوشت پس خانوش می مانم تا قلم در صحنه صحرا برایتان موج خون سطر بزند . آن شب پس از اقامه نماز ، حسین (ع) چراغ را پایین کشید و دیده ها را برهم نهاد و ذوالفقار نظق را غلاف کرد تا چون علی (ع) به آنان که هنوز دل در سرای مردگان دارند ، درس خاموشی دهد تا بگوید : ای کسانی که از سایه خویش نیز هراسانید و از اظهار آن شرمسار ، بی نور  دیگر سایه ای نیست تا بگوید ای کسانی که هنوز افتخار صلابت و مردانگی ،شیرینی مجد و سرافرازی ولذت کرامت و انسانیت را نچشیده اید ، زمین برای ما تنگ است و اسمان برای شما فراخ ، پس در مسیر حق ، استدلال خواهی و تردید را راهی نیست .

شاید خورشید روز نهم را هم او بود که خاموش کرد و ماه را گفت اندکی صبر ، اصلا با وجود ابرهای تیره و تار نفاق و ریا و حب دنیا و تردید و شبهه مگر ماه به خز سوسو پرتویی خواهد داشت ؟ ولی دیری نپایید که ستارگان بی همتا ابرهای تیره را شکافتند و ماه بار دیگرذ به کاوش پدیدار شد . دیگر آنان که دل پرداخت بهای مردانگی ، سر باور اعتقاد و ایستادگی ، گوش شنیدن هیهات من الذله را نداشتند ، انان که از اسلام جز لقلقه زبان و اذکار فراوان و اشک برای مردگان چیزی نداشتند آنان که دنیای غایت القصوی خود را بی بلا می دانستند رفته بودند . آنان که ماندند ماندند تا وجود عشق ، اصالت عشق ، شکوه عشق ، عظمت عشق و هر انچه را که چون حق پایدار است ، اثبات نمایند ، مرهم دل و محرم راز حسین بودند ولی انان که نماندند ، نماند ند تا ببینند وعده های حق تخلف پذیر نیست نماند ند تا به چشم تاویل ( ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم را ببینند .

 اگر امام آن شب چراغ را خاموش نمی کرد ، شاید اکنون حسین را حق مطلق و یزید را باطل مطلق نمی دانستیم ؛ شاید حتی ملاکی برای حق و باطل وجود نداشت و شاید تاکنون تاریخ راه را گم می کرد و گلوی حق پیش از این در مسلخ نسبیت به تیغ پلورالیسم سپرده می شد و شاید اصلا امروز ، خیانت و خباثت و ترس و مصلحت گرایی مقبول بود و مردانگی و شرافت و شجاعت و شهادت مردود .


   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ