سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اساس حکمت، همراهی حقّ است و فرمانبردن از حقدار . [امام علی علیه السلام]
 
دوشنبه 85 آبان 1 , ساعت 9:17 صبح

دیشب در فکر این بودم که چه مطلبی را برای وبلاگم آماده کنم یک مقدار هم مطلب آماده کردم اماوقتی ناخود آگاه نگاهم به تقویمی افتاد که روبروم روی میز یود  وسه شنبه 29 ماه مبارک رمضان  رانشان می دادفکرم آشفته شد .چند روزی بود که بر اثر کارهای زیاد .زمان از دستم رفته بود .  چقدر زود گذشت مثل نسیمی که با خودش برکتهای زیادی آورد و حالا داردمی رود . به عقب برگشتم به شبهای احیا یی که رفته بودم درآنجا مردمی را دیدم که در سایه قرآن نشستند و خدا را با کلمات وحی . سوگند می دهند که خطا کار آمده ایم و پشیمانیم و اشک آلود و پر شکسته به گوشه ای پناه برده بودند و نام او را تکرار می کردندچه زیبا بود همه می گفتند کاش همه شبها شبهای قدر بود چرا که انسان آنقدر خودش را بخدا نزدیک حس می کند که از خودش غافل می شود و دوست ندارد از این حس بیرون بیاید .

همان مردم در روز قدس حتی از ساعتی قبل ازموعد مقرر به جایی که قرار بود راهپیمایی شروع شود آمده بودند تا نفرت خودشان را از اسرائیل و امریکای جنایتکار نشان دهند  (این مردم دیگر به فکر خودشان نبودند به فکر مردم رنج کشیده و در بند بودند که در میان دومثلث اسیر و گرفتار بودند ) چرا که خودشان قبلا طعم تلخ اسارت  و جنگ را چشیده بودند خوب می دانستند که مردم فلسطین چه می کشند.

وقتی داشتم این روزها را مرور می کردم با خود گفتم ای کاش همیشه ماه رمضان بود و تمام نمی شد اما نه ! مگه ممکنه ماه رمضان تمام بشه مگر می شود درهای رحمت الهی فقط در این ماه باز باشند و بس .  این فکر خامی است .این ماه با ماههای دیگر فرقی ندارد شاید تعجب کنید با توجه به آنهمه فضیلتهایی که برای این ماه گفته اندکه البته من منکر آنها نیستم و شایدهم  بگویید در ماههای دیگر که ما تمامش را روزه نمی گیریم یا واجب نیست .شاید بظاهر یک ماه باشداما از لحاظ باطن چطور؟ اگر ما روزه را پیکار درونی جهت آماده شدن برای پیکارهای سخت خارج از این ماه بدانیم و رمضان را کلاس آموختن در قلب اجتماع که معلماش همه پیامبران خدا از حضرت ابراهیم (ع) تا محمد صلی الله علیه و آله و همه امامان از علی (ع) تا مهدی (عج الله) و همه رهبران بحق مردم و کتابش  که سخن خداست وبرای رهایی و نجات مردمنازل شده و کلاسی که به فرمان خداست و شاگرداش مردمی هستند که باید آگاه شوند و از بند جهالت ها و از افسون رؤیاها و غفلت ها رهایی یابند و اگررمضان را اردوگاه مهیا شدن برای پیکار آنهم پیکارهای رهایی بخش از ستم ستمکاران و ظلم بیدادگران و اردوگاهی که سربازاش توده ی مردم و افسرانش بهترین  انسانها هستند ، بدانیم نمی گوییم خوب ماه رمضان تمام شد پس به کارهای خود برسیم و احیانا به یاد مردم دیگر نباشیم .

روزه گرفتن در هر سال آنهم نه در یک روز  بلکه یک ماه اگر  یکی از علل و فلسفه هایش رااین بدانیم که خوردن و خوابیدن هدفت نشود ،ایده الت نگردد و تو را اسیر خود نسازد و اگر وسوسه های شیطان می خواست تو را غافل کند، به تو جهت را نشان می دهد  تا درسها را دوباره تکرار کند که فقط رفاه مادی فقط آسایش زندگانی و فقط خوردن و خوردن و خوردن هدف مانیست ایده آل ما نیست شایسته انسان نیست فلسفه ی خلقت هم نیست آیا باز هم رمضان  را تمام شدنی می دانیم ؟.

 بار الها یاریمان کن تا تمام ماهها برای ما ماه رمضان باشد و شبها شبهای قدر .  آمین


جمعه 85 مهر 28 , ساعت 11:34 صبح

همچنان استوار باش و از هجوم شب مهراس که فردا از ان توست و روزی را می بینم که زنجیرها از تو گسسته می شود و آفتاب موعود , در محراب تو نماز می گذارد و مسیح که در آغوش تو نیز پر کشیده به او اقتدا می کند و دوباره مریم و همه ی قدیسه های سپید پوش , به خدمت در خواهند آمد و غبار قرن ها تنهایی را از محراب و منبر تو خواهد سترد .

ای قدس ! به سنگهای پران از دست نوجوانانت که بر کاخ شیشه ای ستم فرودمی آیند اعتماد کن و بدان که فردا از آن توست . ای قدس! ای سرزمین مظلومیت ! در آینده ای نزدیک که خورشید از مغرب طلوع می کند و تک سوار سفید پوش , که ذوالفقار ش از مشرق نیام , برتافته می آید . رنج هزار ساله ات پایان می یابد . آن روز را می بینم که نوجوانانت , خرده سنگها را , از سنگ فرش خیابانهایت می زداید و آزاد , در کوچه باغ هایت قدم می زنند . پس تا آن روز که همیشه پیش چشمانم است , مقاومت کن.


یکشنبه 85 مهر 23 , ساعت 5:0 صبح

گریه بر چشم ها سنگینی می کند و آتش سینه . لب ها را می سوزاند . بغض ها می ترکد چراغ گریه برافروخته شده و شعله شعله . در دل زبانه می کشد . هق هق گریه . شانه ها را می لرزاند و دیگر دل بدنبال واژه نمی گردد . اشک بی بهانه سرازیر می شود .همه یتیمان بر در خانه علی (ع)جمع شده اند برای اینکه امشب . شب ناله و فراق پدری مهربان است مظلومی که تاریخ تا آن روز کسی مانند او ندیده بود کسی که غیر از چاه و نخل و ماه . کسی گریه اش را ندیده بود . پدری دلسوز که با آه همه ی کودکان یتیم . شریک بود و غصه های همه را برجان خود هموار می کرد . اما کسی از غربت او و دردهای دلش . با خاری درچشم و استخوانی در گلو . خبر نداشت . باور نمی کنم که شمشیری . اقیانوسی را توان شکافتن داشته باشد . باور نمی کنم که ضربتی . خورشید را از نورانیت بیندازد . دیگر نخل ها از دانه های اشک علی (ع) خرما نخواهند داد و مهربانی سایه گستر دستان او برسر یتیمان نیست تا جلوی تابش غم بار مصیبت ها را بگیرد . دیگر محراب کوفه به تماشای نیایش شبانگاهی او نمی نشیند ودیگر پنجره ی خانه ها بسته خواهد بود و تب نخلستان فروکش نخواهد کرد و یأسی تلخ . کام تاریخ را درهم خواهدکشید امشب در خانه ی علی (ع) شوری برپاست کهکشانها را ه را اذین بسته اند و ستارگان پلی زده اند از زمین تا اسمان وحضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها ) چشم براه همسرش. غربت فرزندانش را به نظاره نشسته آه از دل زینبش .............

ای مولا!ای اسطوره خدایی و ای تندیس عرش در زمین داغت که بر جگر سوخته کروبیان آسمان و سینه ی تبدار زمینیان افتاده را چگونه تسلی دهیم .



لیست کل یادداشت های این وبلاگ